جزئیات جدید از بازداشت متهم پرونده زهره فکور صبور در قهوه‌خانه فرد متهم به قتل «زهره فکور صبور» بازداشت شد وزیر ارشاد: سال گذشته ۱۲۰هزار مجوز کتاب صادر شد ویدئو | فیلمبرداری فصل دوم سریال «Wednesday» آغاز شد + تیزر «ایزابل هوپر» رئیس هیات داوران ونیز شد مدیرمسئول روزنامه شهرآرا: سبک زندگی و اثرات تهاجم فرهنگی، دغدغه مشترک رسانه‌های ایران و عراق است برگزاری مرحله استانی نوزدهمین جشنواره هنر‌های نمایشی کودک‌و‌نوجوان در مشهد + فیلم (۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳) گام جدی برای تقویت تعاملات رسانه‌ای میان ایران و عراق سخنان جنجالی «کیانوش عیاری» درباره پرداخت دستمزد عواملش واکنش محمدرضا شهبازی، مجری «پاورقی» به ماجرای خبر اخراجش از تلویزیون «گودزیلا منهای یک» هم‌زمان با پخش جهانی در شبکه نمایش خانگی «آبی روشن» با بازی مهران غفوریان و مهران احمدی در راه سینما جایزه نتپک بیست‌وپنجمین جشنواره جئونجو کره جنوبی برای «گیج گاه» شاعر «سمرقند»: نمایشگاه، کتاب را به دست مخاطب خاص می‌رساند «باران کوثری» سه داستان کوتاه را برای نابینایان خواند اولین کتاب بازیگر «عطرآلود» در نمایشگاه کتاب
سرخط خبرها

موسیقی‌دان‌ها؛ جنون‌مندترین نوع از انواع هنرمندان

  • کد خبر: ۶۴۸۶۷
  • ۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۱:۱۱
موسیقی‌دان‌ها؛ جنون‌مندترین نوع از انواع هنرمندان
حبیبه جعفریان - نویسنده و عکاس
موسیقی‌دان‌ها عجیب‌ترین نوع از انواع هنرمند‌ها هستند؛ همان‌طور که هنرشان و کارشان از عجیب‌ترین انواع است. موسیقی جزو آن حوادثی است که تو هیچ‌وقت نمی‌توانی بفهمی چطور اتفاق افتاده است؛ هیچ‌وقت؛ و موسیقی‌دان‌ها جزو آدم‌هایی هستند که هیچ‌وقت نمی‌توانی بفهمی دنیا را چطور می‌بینند. اصلا چقدر می‌بینند؛ چون به نظر می‌رسد آن‌ها چیزی نمی‌بینند.

برای آن‌ها آن‌قدر همه‌چیز صداست و آن‌قدر با شنوایی جهان سروکار دارند که انگار در اطرافشان، بقیه حواس و نشانه‌ها در حداقل هوشیاری فرورفته است. شاید به همین دلیل، احساس می‌کنی سهم آن‌ها از جنون هنرمند بودن، بیشتر از دیگران است. همان‌طور که سهم شاعر‌ها بیشتر از نقاش‌ها و سهم نقاش‌ها بیشتر از نویسنده‌ها و سهم نویسنده‌ها بیشتر از فیلم‌ساز‌ها به نظر می‌رسد.

هوشیاری همین‌طور که از انتزاع به عینیت نزدیک می‌شویم، بالا می‌کشد و دیوانگی فرومی‌کاهد. این را حتی در شکل‌وشمایل هنرمند‌ها می‌شود دید. در موهایشان و در فرم عضلات صورتشان و انحنای استخوان‌های صورتشان. می‌دانم که دارم شلوغش می‌کنم، ولی لذتش به همین است.
یادم است اولین‌باری که «لوریس چکناواریان» را دیدم، حس می‌کردم در توضیح نگاه توضیح‌ناپذیری که در چشمانش بود و مو‌های نقره‌ای که مثل تاجی از کودکانگی و خلاقیت روی سرش می‌درخشید، تفسیر درست‌تری به ذهنم نمی‌رسد، همین‌طور برای شکل ادای کلماتش و خود حرف‌هایش.

یادم هست، چون اسم مجله، همشهری جوان بود، می‌گفت من که جوان نیستم، چرا باید با شما مصاحبه کنم؟ و بعد که انکار مرا شنیده بود، می‌گفت «آره! این‌طوری می‌گویم که همین انکار را بشنوم؛ که آدم‌ها بگویند نه، اختیار دارید؛ شما که شکر خدا هنوز خیلی سرحالید» و قرائت خودش از سرحال بودن یا همان جوان بودن، دیوانگی بود. مهم‌ترین حسرتش این بود که جوان‌ها دیگر دیوانه نیستند و به نظر او آدم‌ها می‌باید دیوانه باشند تا زندگی، خود واقعی‌اش را به آن‌ها نشان بدهد.

به نظر او جهان بر مدار زن، دیوانگی و عشق می‌چرخد. به نظر او مشکل این است که «دیگر کسی به عشق نیندیشید». همان موقع با خودم فکر کردم حرف‌هایش خیلی راحت می‌توانند با مزخرفاتی که هر روز صبح مجری‌های رادیو تحویل آدم می‌دهند، اشتباه گرفته شوند، ولی وقتی روبه‌روی خود او نشسته بودید، روبه‌روی پیرمردی با مو‌هایی که همان‌قدر که به نظر نقره‌ای و براق می‌رسیدند، نقره‌ای و براق بودند، چنین خطری تهدیدتان نمی‌کرد.

روبه‌روی پیرمردی که از کی‌بورد کامپیوتر می‌ترسید و در هیچ ماشین یا مکان یا اتاقی، موسیقی گوش نمی‌کرد؛ چون ذهن خودش همیشه پر از موسیقی بود؛ پیرمردی با مو‌های نقره‌ای و ژاکت سرخ که فکر می‌کرد اگر زن‌ها نبودند، مرد‌ها الان توی جنگل و همان بالای درخت‌ها زندگی می‌کردند و وقتی روبه‌روی او نشسته بودید، همه آن جملات اغراق‌آمیز درباره همه‌چیز ازجمله دیوانگی و جوانی، واقعیت‌هایی باورپذیر و مسلم به نظر می‌رسید؛ جادویی که شاید از یک موسیقی‌دان دیوانه، بهتر از هر هنرمند دیوانه دیگری بربیاید.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->